چون خيلي ها كتاب خانم صفايي دستشون نرسيده فكر ميكنن كه شعر ايشون فقط امام علي و به قول خودشون جبهه و انقلاب و ... هست كه دوستان اينجوري نيست و شما اشتباه ميكنيد حالا دوستمون يكي دوتا از شعراشونو اينجا نوشتن دليل نميشه قضاوت كنين من يه نمونه ديگه رو ميارم:
تو ريختي عسل ناب را به کندوها
به رنگ و بوي تو آغشته اند شب بوها
شبي به دست تو موگير از سرم وا شد
و روي شانه ي من ريخت موج گيسوها
تو موي ريخته بر شانه را کنار زدي
و صبح سر زد از لابلاي شب بوها
و ساقه ها همه از برگ ها برهنه شدند
و پيش هم که نشستند آلبالوها_
تو مثل باد شدي؛ گردباد ... و مي پيچيد
صداي خنده ي خلخالها، النگوها
و دستهاي تو تالاب انزلي شد و ...بعد،
رها شدند در آرامش تنت قوها
***
شبيه لنج رها روي ماسه هايي و باز
چقدر خاطره دارند از تو جاشوها
تو نيستي و دلم چکه چکه خون شده است
مکيده اند مرا قطره قطره زالوها
«فروغ» نيستم و بي تو خسته ام کرده ست
«جدال روز و شب فرش ها و جارو ها»
شنيده ام که به جنگل قدم گذاشته اي
پلنگ وحشي من! خوش به حال آهوها...
پانته آ صفايي